این خداست که...!!

این خداست که...!!

جایی که خدامیخواهدباشم

داستانی رااززبان مردی که هرگز اورانمیشناختم شنیدم.که حتماخدامی خواست که این رابشنوم.

اورئیس امنیت شرکتی بودکه باقیمانده اعضای خودراازحمله به برجهای دوقلودعوت کرده بودتافضای اداره خودراباآنهاقسمت کنند.باصدایی پرازوحشت داستان اینکه"چرااین افرادجان سالم به دربردندوهمکارانشان کشته شدند؟"راتعریف کرد.تمام داستان تنهاچیزهای کوچکی بودند.

شایدشمامیدانیدکه مدیرآن شرکت به خاطراینکه پسرش مهدکوچکش شروع شده بودآنروزدیربه سرکارمی آید.

*شخص دیگری به خاطراینکه آنروزنوبتش بودکه کیک به سرکاربیاوردزنده مانده بود.

*امابرای من جالبترفردی بودکه آن روزصبح یک جفت کفش قرمزنومی پوشد.اومسافت زیادی راتامحل کارطی میکندولی درست قبل ازرسیدن به محل کارپاهایش تاول میزند.جلوی یک داروخانه می ایستدتاچسب زخم بخردوبخاطرهمین زنده می ماند.

بنابراین حالاوقتی درترافیک گیرکردم...وقتی به اسانسورنمی رسم...برمی گردم تاتلفن راجواب بدهم و...همه این چیزهای  کوچک که مراناراحت میکنند...باخودم فکرمیکنم که اینجادقیقاهمان جایی است که خدامیخواهدمن دران لحظه باشم.

امیدوارم خداباهمین چیزهای کوچک به برکت دادن شماادامه دهد.

یک صدای آرام درونی

*تاحالاشده که نشسته باشیدکه ناگهان احساس کنیدکه بایدکاری برای کسی که به اواهمیت می دهیدبکنید؟؟

....آن خداست که ازطریق روح القدس باشماحرف میزند.

*آیاتاحالاشده که یکدفعه درموردشخصی که ندیدیدفکرکنیدوسپس میدانیدکه اورابه زودی خواهیددیدویاازاوتلفن یانامه ای دریافت خواهیدکرد...آن خداست...چیزتصادفی نیست.

*ایاشده که یک چیزعالی بدون آنکه انراخواسته باشیددریافت کرده باشید...مثل پولی ازطریق پست یاقرضی که صاف شده یاکوپن خریدرایگان کالاازجاییکه میخواستیدچیزی ازانجابرای خودبخریدامابزاعت مالی آنرانداشتید...آن خداست...اوخواست دل شمارامی داند.

*ایادرموقعیتی بودیدکه نمی دانستیدچکارکنیدکه وضعیت رابهترکنیداماحالاکه به عقب نگاه میکنید...آن خداست...که شماراازمیان تمامی رنجهاعبورداده تاروزروشن اوراببینید.

*آیافکرمی کنیداین متن راتصادفی می خوانید؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد