گل صداقت

گل صداقت

درسرزمین های دورشاهزاده ای بودکه قصدازدواج داشت وبرای این کار تمام دختران کشورخودراجمع کرده بودوبه همه آنهاتخم گلی دادوبه آنهاگفت:هرکسی که تخم این گل رابکاردوبه اورسیدگی کندصاحب زیباترین گل..همسرمن خواهدشد.ازمیان این دختران  دخترخدمتکاری بودکه خیلی شاهزاده رادوست داشت.تخم گل رابه خانه بردوهرروزبه این تخم گل رسیدگی میکردتااینکه گل رشدکردوبعدازچندروزپژمرده شدودخترخدمتکاربسیارناراحت شد.

روزموعودفرارسیدوهمه دختران باگلهای بسیارزیبابه درباررفتند.دخترخدمتکارباناراحتی باخودگفت:من هم به کاخ شاهزاده می روم.وبرای اخرین بارشاهزاده راملاقات می کنم.وقتی وارددربارشدگلش رادرکنارهزاران گل زیباقرارداد.شاهزاده واردشدتاصاحب زیباترین گل رابه همسری برگزیند.تمام گل هاراتماشاکردتااینکه به گل پژمرده رسیدوگفت:صاحب این گل پژمرده کیست؟دخترخدمتکارترسان ولرزان گفت:منم!

شاهزاده نیزگفت:صاحب این گل همسرمن است.این گل گل صداقت وراستی است.من به همه شماتخم گل تقلبی داده بودم.بنابراین زیباترین وواقعی ترین گل همین گل پژمرده است.

تنهایک روزدرسراسرحیات کافیست 

                                               نگاه ازگذشته برگیروبرآن غم مخور

چراکه ازدست رفته است درغم آینده نیزمباش چراکه هنوزفرانرسیده است زندگی رادرهمین لحظات بگذران وآن راچنان زیبابیافرین که ارزش به یادماندن راداشته باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد