-
استودیودریا
چهارشنبه 11 مرداد 1391 16:30
استودیودریا تقدیم می کند فیلمبرداری وعکسبرداری ازمجالس-میکس ومونتاژ باقیمتی باورنکردنی تلفن تماس: 09377969056 قیمت فیلمبرداری ومیکس تولد:فقط200000تومان قیمت فیلمبرداری ومیکس نامزدی-عقد:فقط350000تومان قیمت فیلمبرداری ومیکس عروسی:فقط450000 تومان باکیفیت بسیارعالی بایک بارتجربه مشتری دایمی ماخواهیدشد درضمن میکس تمامی...
-
بوی نفرت
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 11:00
چهره نفرت معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسهی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها...
-
بنده ومعبود
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 10:46
عمری نماز به پا داشتم و ندانستم برای چیست و چه می گویم . ولی امروز الله اکبر گفتم . تو نیز مرا بزرگ خواندی . نیت کردم ، نظر کردی و من مشغول به توصیف صفات تو شدم . گفتی از توصیف بی نیازم (سبحان الله عما یصفون) . تو خود را در نماز توصیف می نمایی بنده ی من ، حال توصیف بنما تا من احسنت بگویم . حمد را آغاز نمودم: الحمدالله...
-
بزرگ باش
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 10:42
انسان های بزرگ در باره عقاید سخن می گویند انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند انسان های بزرگ درد دیگران را دارند انسان های متوسط درد خودشان را دارند انسان های کوچک بی دردند انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند انسان های کوچک...
-
داروخانه پروردگار
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 10:36
داروخانه پروردگار هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چهار تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و چهار تا بخش...
-
مورچه
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 09:53
یک مورچه ای بود در ولایت غربت که روزها می رفت به صحرا و گندم و جو جمع می کرد برای زمستان. یک روز که رفته بود برای جمع کردن غله، یک دانه گندم پیدا کرد و به نیش کشید و حرکت کرد به طرف لانه اش. ناگهان باد وزید و دانه گندم را از دست و دهان مورچه گرفت و با خودش برد. مورچه به باد گفت:«ای باد تو چقدر زور داری» باد گفت : «...
-
امار
چهارشنبه 19 آبان 1389 19:11
آمارهاى زیر وضعیت کره زمین را نشان میدهند. آمارهایى که حتماً براى شما هم جالب هستند: جمعیت 57 ٪ آسیایی 21 ٪ اروپایى 14 ٪ آمریکایى (شمالى و جنوبی ) 8 ٪ آفریقایى جنسیت 52 ٪ زن 48 ٪ مرد مردمشناسى ٧٠ ٪ رنگین پوست ٣٠ ٪ قفقازى ریخت در آمد 6٪ مردم صاحب 59 ٪ از تمام ثروت جهان هستند و همگى آنها نیز آمریکایى هستند . شرایط...
-
عینک بدبینی
دوشنبه 17 آبان 1389 13:40
برای آنانیکه خود را معیار سنجش دیگران قرار می دهند و خود را فراموش می کنند زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.» همسرش...
-
داستان های کوتاه
شنبه 1 آبان 1389 09:53
دو راهب و یک دختر زیبا دو راهب در مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت. از آنجائی که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمیخواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند ، منتظر ایستاده بود . یکی از راهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد. سپس...
-
داستان
یکشنبه 21 شهریور 1389 14:28
داستان یک زن جوان درسالن فرودگاه منتظرپروازش بود.چون هنوزچندساعت به پروازش باقی مانده بودتصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.اویک بسته بیسکوئیت نیزخرید.اوبرروی یک صندلی دسته دارنشست وباآرامش شروع به خواندن کتاب کرد.درکناراویک بسته بیسکوئیت بودومردی درکنارش نشسته بودوداشت روزنامه می خواندوقتی که نخستین...
-
سپاس
شنبه 13 شهریور 1389 01:15
سپاس پروردگاراتوراسپاس می گویم ... ...برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی ...برای تمام روزهای آفتابی وبرای تمام روزهای غمگین ابری وبارانی ...برای غروب های آرام وشبهای تاریک وطولانی توراشکرمی گویم برای سلامتی وبیماری برای غمهاوشادی هایی که امسال به من عطاکردی. توراشکرمی گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض...
-
طناب
جمعه 12 شهریور 1389 19:00
طناب داستان درباره یک کوهنورداست که می خواست ازبلندترین کوه هابالابرود.اوپس ازسالهاآماده سازی ماجراجویی خودراآغازکردولی ازآنجاکه افتخارکاررافقط برای خودمی خواست تصمیم گرفت تنهاازکوه بالابرود.شب بلندی های کوه راتمامادربرگرفت ومردهیچ چیزی رانمی دیدهمه چیزسیاه بودوابرروی ماه وستاره هاراپوشانده بود.همانطورکه ازکوه بالامی...
-
داستان چینی
جمعه 5 شهریور 1389 19:07
یک داستان چینی یک پیرزن چینی دوکوزه ی آب داشت که آنهارابه دوسرچوبی که روی دوشش میگذاشت آویخته بودوازاین کوزه هابرای آوردن آب ازجویباراستفاده میکرد. یکی ازاین کوزه هاترک داشت درحالی که کوزه دیگربی عیب وسالم بودوهمه آب رادرخودنگه میداشت.هربارکه زن پس ازپرکردن کوزه ها راه درازجویبارتاخانه رامی پیمودآب ازکوزه ای که ترک...
-
گل صداقت
پنجشنبه 4 شهریور 1389 12:20
گل صداقت درسرزمین های دورشاهزاده ای بودکه قصدازدواج داشت وبرای این کار تمام دختران کشورخودراجمع کرده بودوبه همه آنهاتخم گلی دادوبه آنهاگفت:هرکسی که تخم این گل رابکاردوبه اورسیدگی کندصاحب زیباترین گل..همسرمن خواهدشد.ازمیان این دختران دخترخدمتکاری بودکه خیلی شاهزاده رادوست داشت.تخم گل رابه خانه بردوهرروزبه این تخم گل...
-
این خداست که...!!
پنجشنبه 4 شهریور 1389 12:19
این خداست که...!! جایی که خدامیخواهدباشم داستانی رااززبان مردی که هرگز اورانمیشناختم شنیدم.که حتماخدامی خواست که این رابشنوم. اورئیس امنیت شرکتی بودکه باقیمانده اعضای خودراازحمله به برجهای دوقلودعوت کرده بودتافضای اداره خودراباآنهاقسمت کنند.باصدایی پرازوحشت داستان اینکه"چرااین افرادجان سالم به دربردندوهمکارانشان...
-
خداراشکر
پنجشنبه 4 شهریور 1389 12:18
خداراشکر بیاییدعینک بدبینی رادقایقی ازچشمانمان برداریم خداراشکرکه دخترنوجوانم همیشه ازشستن ظرفهاشاکی است.این یعنی اودرخانه است ودرخیابان هاپرسه نمیزند. *خداراشکرکه مالیات پرداخت میکنم.این یعنی شغل ودرآمدی دارم وبیکارنیستم. *خداراشکرکه بایدریخت وپاش های میهمانی راجمع کنم.این یعنی درمیان دوستانم بوده ام. *خداراشکرکه...
-
چهارشمع
سهشنبه 2 شهریور 1389 19:10
چهارشمع چهارشمع به ارامی میسوختندوباهم گفتگومی کردند.محیط به قدری ارام بودکه گفتگوی شمع هاشنیده میشد.اولین شمع می گفت:من"دوستی"هستم اماهیچ کس نمیتواندمراشعله ورنگاه داردومن ناگزیرخاموش خواهم شد.شمع دوم میگفت:من"ایمان"هستم امااغلب سست میگردم وخیلی پایدارنیستم.شمع سوم بااندوه شروع به صحبت...
-
۵درس مهم
سهشنبه 2 شهریور 1389 19:09
نخستین درس مهم - زن نظافتچى من دانشجوى سال دوم بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت میکند چیست؟»من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله...
-
پسربچه ودرخت سیب
سهشنبه 2 شهریور 1389 19:07
پسربچه و درخت سیب یکی نبود یک بود...درروزگاران قدیم درخت سیب تنومندی بود...با...پسربچه کوچکی...این پسربچه خیلی دوست داشت بااین درخت سیب مدام بازی کند...ازتنه اش بالارود ازسیب هایش بچیندوبخوردودرسایه اش بخوابد زمان گذشت...پسربچه بزرگترشدوبه درخت بی اعتنا اماروزی دوباره به سراغ درخت امد......درخت سیب به...
-
بی وفا
سهشنبه 2 شهریور 1389 07:37
بی وفا یکماه از نامزدی من و سارا می گذشت . توی این یکماه طعم لذت بردن از زندگی رو حس کرده بودم. می تونم به جرات بگم سارا تنها عشق توی زندگی من بود . ساده و صمیمی و دوست داشتنی . یکهفته بعد از آشناییمون توی دانشگاه ازش خواستم با من ازدواج کنه . با شرم و حیای خاصی گفت : - اگه پدر و مادرم راضی باشن , منهم راضی ام . و این...
-
چشم
سهشنبه 2 شهریور 1389 07:23
چشم مادرمن فقط یک چشم داشت.من ازاون متنفربودم…اون همیشه مایه خجالت من بود.اون برای امرارمعاش خانواده برای معلم هاوبچه های مدرسه غذامی پخت. یک روزاومده بود دم درمدرسه که به من سلام کنه ومنوباخودبه خونه ببره خیلی خجالت کشیدم اخه اون چطورتونست این کاروبامن بکنه به روی خودم نیاوردم فقط باتنفربهش نگاه کردم...
-
عاشق
شنبه 30 مرداد 1389 07:45
دنبال مطلب بودم راجع به خدا...که این مطالب منوتکون دادبدنیست شماهم بخونید... چند می ارزی؟ دایم در شب و روز نام خدا را یاد کن وبه کلی از غیر او علاقه ببر و به او پرداز همان خدای مشرق و مغرب عالم که جز او هیچ خدایی نیست و او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن(مزمل_ ٩) چرا این آیه انقد آرومم می کنه.فکر می کنم برا اینکه...
-
دوستت دارم
شنبه 30 مرداد 1389 07:08
حسین جان منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه...
-
حسین
شنبه 30 مرداد 1389 07:03
میخوام اینوتقدیم کنم به عشقم همسرصبورم که همیشه کنارم بود... فراموشت نمی کنم ای بهترین اهنگ زندگی من اهای تو که این همه دوری ازمن اامشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا...